آیا بردن والدین به مراکزسالمندان، به معنای عدم تکریم آنان است؟ عمل غیراخلاقی است؟ آیا بر مبنای اصل احترام به والدین و سپس احترام به بزرگترها باید از گذاردن آنها در خانه سالمندان به هر نحو ممکن پرهیز کرد؟ آیا برای آنکه مردم به خانه سالمندان اقبال پیدا نکنند باید این مراکز را نزد افکار عمومی منفی جلوه داد به گونه ای که اگر کسی هم به این مراکز نیاز پیدا کرد عملا به خاطر مصون ماندن از نگاه منفی جامعه، از آنها اجتناب کند؟ این یادداشت کوتاه بنا دارد به این پرسش ها پاسخ دهد و درصدد آن است که چنین دیدگاهی را به چالش بکشد.
۱– ما در یک جامعه مدرن و شهری شده زندگی می کنیم وانتظارمان این است که در این جامعه سلامتی و رفاهمان بیشتر تامین شود. صرف نظر از اینکه چقدر در جوامع جدید سطح رضایتمندی نسبت به گذشته افزایش یافته ولی میزان مرگ و میرها پایین تر آمده و افراد نسبت به گذشته متوسط عمر بیشتری دارند. در این صورت پیری و دوران سالمندی یکی از مسائلی است که نمی توان نسبت به آن بی تفاوت بود. برخی از جوامع پیشرفته حتی به سمتی پیش می روند که پیری کل جمعیت یکی از تهدیدهای آینده نزدیک در آنهاست. وقتی تعداد افراد سالخورده بیشتر می شود خواه ناخواه جامعه این نیاز را پیدا می کند که برای رفع مسائل آنها اقداماتی صورت گیرد که در گذشته چندان به آنها نیازی نبوده است. نحوه رفع نیازهای روزانه آنها یکی از مهمترین این مسائل است و نیز بیرون آوردن آنها از تنهایی. بسیاری از این سالمندن در شرایط جدید چنین امکانی را ندارند که همراه با فرزندان یا دیگر نزدیکانشان زندگی کنند. از سوی دیگر آنها نیاز به رسیدگی های زیاد پزشکی دارند. نیاز به خریدهای روزمره دارند. نیاز به رسیدگی به امور منزلشان، پخت و پز، تمیزکاری و پرداخت قبوض و مراجعه به بانک دارند. همه این کارها برای آنها روزانه ساعاتی وقت می گیرد. اگر کسی فرزند یا فردی در نزدیکش نداشته باشد که داوطلبانه امکان همراهی با چنین سالمندی نداشته باشد به نظر شما این سالمند -که امثال آنها در جامعه کم نیستند- چه باید بکنند؟
تنها شدن -خوب یا بد- یکی از خصوصیات جامعه مدرن امروزی است. درگیری های زندگی، بیشتر و فرصت افراد کمتر شده است. همچنین فاصله ها دورتر شده است. حتی اگر بسیاری از ما این خوشبختی را داشته باشیم که در یک شهر زندگی کنیم ولی به دلیل مسائل گریزناپذیری مثل ترافیک سنگین و یا نداشتن سیستم حمل و نقل مطلوب و ارزان و سریع، این امکان را نداریم که هر روز و شب به هم سر بزنیم. به جز این ها، مهاجرت یکی از پدیده های رایج امروزین است.
بسیاری برای یافتن شرایط بهتر آموزش و کار و امثال آنها از شهر و دیار خود به سامان دیگری مهاجرت می کنند. مهاجرت افراد را تنهاتر می کند و برای افرادی که سن و سالی از آنها گذشته در برخی اوقات مثل بیماری و دوران نقاهت پس از جراحی و شکستگی ها و یا شرایط خاصی مثل ابتلا به آلزایمر و یا ناتوانی های جسمی، گذران زندگی در شرایط تنهایی امکان پذیر نیست. مراکز سالمندان در این شرایط می تواند بهترین پناهگاه برای رفع این مشکلات باشد.
۲– خانه سالمندان در هیچ جای دنیا به معنی ترک پدر و مادر و پشت کردن به آنها و فراموشی اصل احترام به والدین نیست بلکه این مراکز در پاسخ به نیازهای عمومی مردم ساخته و حمایت می شوند. در این مراکز به افرادی که امکان نگهداری از آنها در منازل شخصی وجود ندارد سرویس هایی داده می شود که آنها نیز بتوانند مثل سایرین، کیفیت عمومی زندگی شان را حفظ کنند و در شرایط بهتری زندگی کنند.
برخلاف تصور عمومی، بیشتر سالمندانی که در این مراکز نگهداری می شوند بیش از وقتی که در منزل شخصی خود بوده اند از وضعیت جدیدشان رضایت دارند و قریب به اتفاقشان نه تنها از سطح یکسانی از توجه نزدیکانشان نسبت به قبل از انتقالشان به این مراکز، برخوردارند بلکه به دلیل توجهات مراقبتی و درمانی در این مراکز، چه بسا بیش از گذشته از چنین توجهی برخوردار می شوند. مناسب است مراکز علمی و آکادمیک در این خصوص تحقیقی به عمل آورند تا به طور روشن تری اعداد و ارقام این واقعیات را بازتاب دهند.
۳– اگر شما فرزندانتان را بنابر نیازی که دارید به مهد کودک می برید آیا این به معنای کم بودن مهر پدر و مادری است؟ تا گذشته ای نه چندان دور البته چنین تبلیغ می شد که بله حتما هست ولی رفته رفته آنقدر نیاز به مهدهای کودک عمومی شد که دیگر کمتر خانواده ای به این پرسش گرایش مثبتی نشان داد. دیری نگذشت که نکته مقابل آن هم پیدا شد یعنی این پذیرش در جامعه شکل گرفت که برای اجتماعی تر شدن فرزندان و تمرین همزیستی مثبت با دیگر بچه ها و نیز فضای عمومی جامعه بهتر است بچه ها پیش از شروع مدرسه -ولو به فرض عدم اشتغال مادر یا پدر- مدتی را در مهدکودک تجربه کرده باشند.
مراکز سالمندان هم چیزی شبیه همین هستند. در جامعه ای که همه اعضای خانواده، از صبح تا بعدازظهر ناگزیرند بیرون از خانه باشند چگونه ممکن است سالمندی را در خانه تنها گذاشت که قدرت تحرک او چیزی نزدیک به صفر است؟ چگونه این سالمند توانایی برطرف کردن نیازهای ضروری روزانه اش از قبیل غذا و بهداشت و دارو و مراقبت از خودش را خواهد داشت؟ این پرسش البته پاسخ ندارد. یکی از ناراحت کننده ترین شرایط اجتماعی این است که افراد در وضعیت شرمندگی قرار گیرند و هیچ راه حلی هم برای رفع مشکل خود نیابند.
مثلا فرزندی که بی نهایت پدر یا مادر خود را دوست دارد و به نگهداری از آنها متعهد است ولی از سوی دیگر درآمد محدودی دارد و پدر یا مادر او نیز در شرایط پس از جراحی یا پس از سکته در حالتی است که نیاز دارد به طور مداوم کسی نیازهای شخصی اش را برآورده کند. در این صورت این فرزند نه امکانش را دارد که از ادامه کار بیرونش سرباز زند و خود به نگهداری والددینش بپردازد و نه چنین امکانی را دارد که کسی را برای نگهدای از آنها در خانه استخدام کند. از سوی دیگر در محیط عمومی هم امکانات برای رفع مشکل او وجود ندارد. در این صورت گره چنین مشکلی آنقدر کور است که جز تیره تار بودن شرایط چیز دیگری نمی توان گفت.
۴– اخلاق چه حکم می کند؟ بر اساس اصول اخلاقی، همه ما موظف به تامین شرایط بهتر برای پدر و مادر و نیز توجه کامل و احترام و محبت به آنهادهستیم. چنین اصلی باید سرلوحه اخلاقی روابط درون خانواده همه ما در جامعه باشد ولی اینکه در مراکز سالمندان این اصل مخدوش می شود؛ یک مغالطه کامل است. اتفاقا برعکس به دلیل توجه به این اصل ما موظیم بهترین شرایط را برای والدین و بزرگانمان تامین کنیم و تامین این شرایط گاهی در محیط منزل واقعا و بدون مبالغه غیرممکن است در این شرایط مراکز سالمندان یک راه حل میانه خوب هستند. کما اینکه یمارستان ها نیز در شرایطی چنین حکمی دارند.
حال سوال مقدر این است که آیا از نظر اخلاقی صحیح است کاری کنیم که اگر فردی به هر دلیلی به مرکز سالمندان انتقال یافت قهرا شرمنده خود و نزدیکانش و نیز سایر افراد جامعه باشد؟ مسلما خیر. این یک ظلم آشکار است. فردی که به بیمارستان مراجعه می کند برای بازیابی سلامتی اش است. کسی هم به مرکز سالمندان مراجعه می کند به این دلیل است که امکان ادامه زندگی اش -در فاصله زمانی موقتی که آنجاست- به هر دلیلی در منرل شخصی اش وجود ندارد. قرار دادن این فرد در یک شرایط اخلاقی دشوار، خود یک عمل خلاف اخلاق و خلاف خیرعمومی و بهبودخواهی در جامعه است.
۵– تصور عمومی از مراکز سالمندان یک تصور مثبت و واقعی نیست. دلیل ایجاد چنین تصوری، یکی سنتی بودن جامعه در گذشته نه چندان دور است و دیگری عدم آشنایی با امتیازات چنین مراکزی است. یکی دیگر از مهمترین این عوامل ابزارهای تبلیغاتی هستند که متاسفانه و غیرمسئولانه بدون توجه به خیرعمومی بر یک راه ناصواب می دمند. مدتی طول می کشد تا اهمیت و نقاط مثبت چنین مراکزی در جامعه جا بیفتد. تا پیش از آن، بیشترین توصیه ما این است که پیش از تعصب ورزیدن بر پاره ای جملات کلیشه شده، به دلایل برشمرده در امثال این یادداشت بیشتر فکر کنید و در صورت امکان از یکی از مراکز بازدید کنید. در این صورت با چشم خود خواهید دید که آنچه در خیال و بر اساس تبلیغات غیرواقعی در ذهنتان رسوب یافته تا چه اندازه از واقعیت فاصله دارد. اگر کمی با شرایط هر یک از سالمندان در این مراکز نیز آشنا شوید به روشنی خواهید دید که شرایط آنها پس از انتقال به این مراکز تا چه حد بهبود یافته و رضایتمندی نسبی آنها حاصل گشته است.
تبلیغات رسمی از جمله در صداو سیما، سینما، روزنامه ها و امثالهم روزانه به وفور بر طرد مراکز سالمندان برنامه سازی می کنند. چنین کاری نشان از ناآشنایی آنها با شرایط این مراکز و نیز اداره بهتر جامعه در شرایط نوین دارد. از این تبلیغات منفی متاسفیم .در برابر چاره ای نداریم جز اینکه با همین امکانات و مقدورات جزئی خود به این روند واکنش نشان دهیم.
دیدگاه خود را بنویسید